راستش همیشه از شنیدن اینکه دیگران نسبت به من چه طرز فکری دارند و چطور در مورد
من قضاوت می کنند ، فرار می کردم.
این جوری شد که کم کم فرارهام هم بزرگتر شد و سکوتهام طولانی تر و اجتماع گریزی ام هم بیشتر شد.
ولی وبلاگ این فرارها و ترسها را کم کم داره ذوب می کنه. وبلاگ برای من مثل این بود که خودت را در برابر اشعه ایکس قرار بدی و بقیه از درونت خبردار بشوند.
هرچند که تا حالا آدمی به عمق نوشته ام نتونسته نفوذ کنه و پی به درونم ببره. شاید هم خودم این اجازه را ندادم.
امروز یکی از دوستام میگه که تو دختر خجالتی و ساکتی هستی که هیچ وقت باعث ناراحتی
هیچ کدوم از ماها نشدی.
یه کمی فکر کردم و دیدم خیلی از مواقع همین کار را کردم و بخاطر ناراحت نشدن بقیه ، سکوت کردم و ترجیح دادم که طرف مقابلم ناراحت نشه.
همه من را به عنوان دختری که خیلی صبور و سر به زیر و مطیع است میشناسن . ولی به والله که همه اشتباه می کنند. آخه از درون ناناز که خبر ندارند، نمی دونند که این خصوصیات ظاهری است و در درون ناناز چه خبره. اگه درونم را می دیدند ؛ چی می شد؟
فکر کنم بقیه را حسابی عذاب می دادم.
من اصلأ صبور نیستم. برای خودم همیشه آدمی هستم که کارهاش را به سرعت لاک پشت انجام میده و از این نحو انجام دادنشون راضی است. ولی د ر رسیدن به نتیجه فوق العاده عجولم.
اصلأ هم مطیع نیستم و کلی مغرورم و همیشه یه چشم گفتم و کار خودم را انجام دادم. ولی اون چشم کار خودش را کرده.
اینقدر هم غرغر می کنم که حد نداره( غرغر های من را تا حالا کسی نشنید] ، اگه شنیده بود ، مطمئنأ سر به بیابن میذاشت.
این سر به زیر بودنم هم که من را کشته. من قابلیت این را دارم که به بازیگوش ترین آدم جهان تبدیل بشم و کلی شلوغ کنم؛ منتهی تا این لحطه پایه ای برای شر بود پیدا نکردم.
من اینقدر بچه مظلومی به نظر می رسم که حد نداره. ولی از این خبرها هم نیست و یه وقتهایی یه مدلی حقم را می گیرم که بقیه انگشت به دهان می مونند.
خب برای امشب دیگه بسه ، فکر کنم به اندازه کافی شما را با ناناز آشنا کرده باشم.
شب خوش دوستان